اردیبهشت 8, 1403

۱۰ داستان شگفت انگیز در مورد کسانی که امید به زندگی را معنا کردند

امید به زندگی عامل ایه که سهم خیلی از شادی ما رو به خود اختصاص میده. هر چی امید به زندگی در ما بیشتر باشه مطمئنا لذت بیشتری از زندگی برده و واسه زنده موندن بیشتر تلاش می کنیم.
در زندگی هر کدوم از ما لحظاتی به وجود میاد که ما رو به این نتیجه میرسونه که همه دنیا علیه ما دسیسه چینی می کنه و قصد جون ما رو داره.
در اینجور شرایطی مهم ترین چیز اینه که تسلیم نشید و نذارین سختیا بر شما پیروز شدن.

در ادامه می خوایم شما رو با ۱۰ داستان باور نکردنی در مورد کسایی آشنا کنیم که تنها امید به زندگی باعث شد زنده بمونن گرنه بدون امید به زندگی هیچ شانسی واسه زنده موندن نداشتن. این آدما به جهانیان نشون دادن که کنار اومدن با هر مشکلی و تلاش واسه حل اون در هر شرایطی ممکنه. تنها چیزی که باید در این جور موارد به اون تکیه داشته باشین خودتون و توانایی هاتونه.

۱- بیشتر از ۵۰۰ کیلومتر در عمق قطب شمال

در سال ۱۹۱۲ میلادی، ۳ دانشمند استرالیایی واسه یه سفر تحقیقاتی-کشف به قطب شمال رفتن. در راه برگشت یکی از اونا همراه با سورتمه و قسمت بزرگی از لوازم و ذخیره غذایی شون به درون یه شکاف یخی سقوط کرد و جون داد. واسه برگشت به پایگاه، دو دانشمند باقیمونده مجبور بودن بیابانی یخ زده به طول ۵۰۰ کیلومتر رو برن. اونا فقط واسه یه سوم از راه خود آذوقه داشتن. از این رو اونا مجبور شدن که سگ هاشون رو کشته و اونا رو بخورند. یکی از اونا در طول راه به دلیل گرسنگی و خستگی جون داد و دیگری هم انگشتانش از سرما یخ زده و مشکی شده بودن، موها و پوستش می ریخت.

هم اینکه پایش شدیدا خونریزی داشت و زخم هاش عفونت کرده بود. اما ناامید نشد و امید به زندگی باعث شد به راه خود ادامه بده تا به پایگاه برسه. وقتی که ایشون به پایگاه رسید خبر بسیار بدتری در انتظارش بود. کشتی که قرار بود اونو با خود به استرالیا بازگرداند ۵ ساعت قبل از رسیدن اون به پایگاه اون جا رو ترک کرده بود و اون چاره ای جز انتظار به مدت ۱۰ ماه دیگه واسه برگشت کشتی و رفتن به خونه نداشت. نام این مرد داگلاس ماوسون بود.

۲- هشتاد دقیقه زنده موندن در آب یخ زده

اونا بگنهولم در کوهستانی شیب دار در حال اسکی کردن بود که کنترل خود رو از دست داده و درون یه چاله آب تقریباً یخ زده افتاد که نزدیک یه آبشار بلند قرار داشت. سر و بدن اون به طور کاملً زیر یه لایه یخ قرار گرفته بود در حالی که پاهای اون هنوز بیرون از آب مونده بودن. این زن پردل و جربزه بیشتر از ۸۰ دقیقه زیر یخ و آب موند و با پیدا کردن یه حباب هوای بزرگ بین یخ و آب تونست نفس بکشه. دمای بدن اون به کمی بیشتر از ۱۳ درجه سانتیگراد رسیده بود، کمترین دمایی که تا حالا در بدن آدم زنده به ثبت رسیده.

عملیات نجات اونا ۸۰ دقیقه به طول رسید. به سرعت ایشون رو به بیمارستان منتقل کردن اما از دید علم پزشکی اونا دیگه مرده بود. در کمال ناباوری ۳ ساعت بعد قلب اون شروع به تپیدن کرد.
پزشکان می گن که دلیل زنده موندن اونا این بوده که بدنش طوری به حالت خواب زمستونی فرو رفته بود اما شاید امید به زندگی تنها سلاحی بود که اونا در برابر مرگ داشت.

۳- بیشتر از ۱۰ روز در بیابان صحرا بدون آب و غذا

مائورو پراسپری بیشتر از یه هفته در بیابان صحرای آفریقا بدون آب و غذا زنده موند. اون در مسابقات ماراتن شرکت کرده بود اما در طول یه طوفان شن راه رو گم کرد و بیشتر از ۲۸۰ کیلومتر از راه اصلی دور شد.
به دلیل گرمای شدید، مائورو تنها می تونست صبح زود و هنگام غروب راهپیمایی کنه و باقی روز رو به استراحت بپردازه. اون در این راه با یه دَیر کوچیک روبرو شد، چندین خفاش شکار کرده و خون اونا رو سر کشید. ایشون حتی تو یه مرحله امید به زندگی خود رو از دست داده و تلاش کرد با بریدن رگ دست خود به زندگی اش پایان بده اما خونش زود منعقد شده و اون زنده موند.

ایشون فکر می کرد که این نشونه ایه واسه این که به خاطر زنده موندن بیشتر تلاش کندو ۵ روز بعد ایشون واحه ای کوچیک رو در بیابان یافت و دو روز بعد گروهی بیابان نشین اونو پیدا کرده و به بیمارستان منتقل کردن. ایشون نزدیک به ۲۰ کیلوگرم از وزن خود رو در این مدت از دست داده بود. دو سال بعد ایشون دوباره در مسابقات ماراتن دوومیدانی صحرا شرکت کرد و این بار مسابقه رو به پایان برده و درست و سالم به خونه برگشت.

۴- سقوط از ارتفاع ۳۲٫۰۰۰ پایی (نزدیک به ۱۰٫۰۰۰ متر)

در ۲۶ ژانویه ۱۹۷۲، یه مهماندار هواپیما به نام وسنا وولوویچ اشتباهیً سوار پرواز کپنهاگن به بلگراد شد.
وقتی که هواپیما در ارتفاع ۳۲٫۰۰۰ پایی قرار داشت بمبی که در قسمت بار هواپیما تعبیه شده بود منفجر شد.
هواپیما تو یه منطقه کوهستانی سقوط کرد و ۲۷ نفری که سوار هواپیما بودن جون خود رو از دست دادن. وسنا وولوویچ تنها بازمانده این حادثه بود و باحال این که ایشون در قسمت عقب هواپیما قرار داشت. اون دچار ضربه مغزی شده و پاها و سه مهره پشت اونم شکست.

اون به طور کاملً فلج شده بود. این زن مدت زیادی رو در بیمارستان موند. جراحیای بسیاری روی اون انجام شد و ایشون در آخر تونست دوباره روی پای خود بایستد و راه بره. اسم اون در کتاب رکوردهای گینس به عنوان زنی که از بلندترین ارتفاع بدون به کار گیری چتر نجات پرش داشته و زنده مونده ثبت گردید. ونسا در سن ۶۶ سالگی در آپارتمانش درگذشت. بعد از این که ایشون شغلش رو کنار گذاشت زندگی اش رو صرف مقابله با تفکرات ملی گرایانه افراطی کرد.

۵- بیشتر از سه ماه زندگی در بیابان استرالیا

در سال ۲۰۰۱، مردی استرالیایی به نام ریکی میگی یهو در دل بیابان از خواب بیدار شد و اصلاً نمی دونست که چیجوری از دل بیابان سر درآورده س. به مدت ۱۰ روز ایشون با پای پیاده در دل بیابان در مسیرهای تصادفی راه رفت و امید به زندگی و نجات یافتنش رو کلا از دست داده بود. در آخر ایشون به یه آبگیر کوچیک رسید و تونست با به کار گیری شاخه درختان اونجا واسه خود پناهگاهی درست کنه.
ایشون به مدت ۳ ماه تموم همانجا زندگی کرد و با خوردن زالو، ملخ و قورباغهای خشک شده زنده موند. در آخر گروهی از مزرعه داران محلی که از اون نزدیک عبور می کردن ایشون رو یافته و نجات دادن.

این مقاله را هم بخوانید :
با تفنگ «AK-12»، جدیدترین اسلحه ساخته شده توسط کمپانی کلاشنیکف آشنا شوید

۶- بریدن دست در کوهستان واسه زنده موندن

در آوریل ۲۰۰۳، در پارک ملی کنیون لندز در ایالت یوتا یه تخته سنگ ۳۰۰ کیلویی روی دست کوهنوردی به نام آرون رالستون افتاده و دست راست اونو گیر انداخت. ایشون ۴ روز در همون حالت موند. اون حتی اسم خود رو روی سنگ حکاکی کرده و روز مرگ خود رو به صورت تخمینی در کنار اون نوشت. اما در آخر امید به زندگی باعث شد که تلاش کنه و با بریدن و قطع کردن دستش با یه چاقوی کوچیک بتونه خود رو آزاد کنه.
بعد از اون ایشون تونست دیواری ۳۰ متری رو پایین اومده و در آخر گروهی توریست اونو به بیمارستان منتقل کردن. اون زنده موند و به کوهنوردی با یه دست باقیمونده ادامه داد.

۷- کودکی در میان میمونا

مارینا چاپمن در سن ۴ سالگی ربوده شد و یهو خود رو فقط در جنگلای بارانی کلمبیا یافت. گروهی از میمونا اونو پیدا کرده و به گروه خود راه دادن. اون پیدا کردن غذا؛ بالا رفتن از درخت و دزدیدن برنج و میوه از شهرهای اون نزدیک رو یاد نمی گیرین. چند سال بعد ایشون به وسیله یه خونواده پیدا شده و به عنوان برده استفاده کرده شد.
اما مارینا موفق شد از دست این خونواده فرار کنه و بعدا زنی اونو به دخترخواندگی پذیرفته و بزرگ کرد.
مارینا در آخر تونست خود رو با زندگی در مجامع انسانی وفق دهد و پس از جا به جایی مکان به انگلستان ازدواج کنه.

۸- بیشتر از ۷۶ روز در اقیانوس

در سال ۱۹۸۲، در اقیانوس اطلس، یه قایقران آمریکایی به نام استیو کالاهان درزمان راه خود با یه طوفان دریایی مواجه شده و قایقش غرق شد.
ایشون تونست سوار بر قایق بادی یدکی خود رو نجات داده و جعبه کمکای اولیه رو هم برداره. اینجوری ایشون بدون این که بتونه راهی واسه خود انتخاب کنه در دل اقیانوس سرگردان شده بود. ایشون از یه نیزه واسه شکار ماهی استفاده می کرد و در مقابل امواج مقابله می کرد، حتی از حمله کوسه هم جون سالم به در برد.

۷۶ روز بعد قایق بادی اون به سواحل ماری گالانت در دریای کارائیب رسید و ماهیگیران محلی تونستن اون که قسمت بزرگی از وزن بدنش رو از دست داده بود رو نجات بدن. کالاهان بیشتر از ۳٫۲۰۰ کیلومتر رو با قایق بادی خود طی کرده بود. ایشون در ساخت فیلم « زندگی پی» (Life of Pi) نقش مشاور آنگ لی، کارگردان فیلم رو داشت. تنها امید به زندگی باعث شد که کالاهان دست از تلاش واسه زنده موندن نکشیده و تسلیم مرگ نشه.

۹-بدنی با ۱۱ میله فلزی

ماشین کاترینا بورخس با سرعت ۸۵ کیلومتر در ساعت در حال رفتن بود که کنترل اونو از دست داده و ماشینش از جاده خارج شد.
در نتیجه این حادثه گردن، پشت و دنده های کاترینا شکست. ریهش سوراخ شده و لگنش هم شدیدا آسیب دید. پزشکان یه میله بلند در لگن چپ اون قرار دادن و با به کار گیری ۴ پیچ تیتانیومی اونو با استخوانش پیوند زدن. خیلی زود ۶ میله فلزی افقی دیگه در ستون فقرات ایشون کار گذاشته شد و یه پیچ تیتانیومی دیگه هم واسه اتصال گردن و پشت اون استفاده شد.
ایشون ۵ ماه آینده رو با به کار گیری قوی ترین مُسکنا طی کرد و پس از بهبودی تونست با یه موسسه مدلینگ قرارداد امضا کنه.

۱۰- بیشتر از سه روز گیر افتادن در داخل چاله

کولیج وینست یه پیرمرد ۷۵ ساله اهل ویرجینیا بود که خونه ای با مستغلات در خارج از اون داشت. یه روز کولیج به خونه مجاور حیاط رفت و یهو کف خونه زیر پای اون لغزید و پایین رفت چون چوبای اون پوسیده شده بودن. اینجوری وینست تو یه چاله گرفتار شده بود. ایشون نمی تونست خود رو از این چاله نجات دهد چون بخشی از یکی از پاهاش قبلاً قطع شده بود و به دلیل سکته هم یکی از دست هاش توان حرکت نداشت. ایشون به مدت سه روز در حالی که تا کمر در این چاله قرار داشت موند.

در آخر مامور پست از ان نزدیک رد شده و پس از شنیدن صدای ضعیف وینست اونو نجات داد. این مرد نزدیک بود به دلیل استنشاق گازهای سمی جانش رو از دست بده، موشا بارها اونو گاز گرفته و سه روز بیخوابی، استرس و گرسنگی اونو به مرگ نزدیک کرده بود.

شاید فکر کنین که این افراد تقدیرشان بوده که زنده بمونن اما یادتون نره که مهم ترین چیزی که این افراد رو نجات داده امید به زندگی و تلاش واسه زنده موندن بوده.
این داستانا به ما یادآوری می کنن که هر کدوم دارای قدرتی عجیب و باورنکردنی هستیم که در این جور مواقع به کمک ما میاد. فقط کافیه واسه زنده موندن دلیلی پیدا کنین و اینجوری هم زندگی خود رو نجات داده و هم واسه بقیه الهام بخش باشین. امید به زندگی قدرتی به شما می بخشه که باعث می شه هر گونه مشکلی رو به زانو دربیارین.

اگه به داستانایی در مورد تلاش آدما واسه نجات یا زنده موندن در شرایط سخت علاقه دارین مطالب زیر رو از دست ندین.

۱۰ داستان واقعی آدمخواری که واسه زنده موندن اتفاق افتاده [قسمت اول]

نکات بسیار ساده ای واسه زنده موندن که روزی جون شما رو نجات میدن

۱۰ آدم خوش شانسی که پس از اصابت گلوله به سرشون بازم زنده موندن

راهنمای کامل واسه اینکه در برابر حملات نوعای جورواجور حیوانات وحشی زنده بمونیم