اردیبهشت 8, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 35

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

دلقک-شخص مسخره

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

دود چراغ-کشیدن شیره

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

پابوسی-زیارت

زهره دان-کیسه ی صفرا

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

تک و تا-جنب و جوش

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

چایمان-سرما خوردگی

ته ریش-ریش اندک

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

چپیدن-به زور جا گرفتن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

آب تاختن(پیشاب کردن)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

حلال-زن یا شوهر

آدم ثانی-حضرت نوح

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

چلو-برنج آب کشیده

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

پینه زده-وصله کرده

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

خپله-چاق و کوتاه قد

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

رده-حرف زشت یا نامربوط

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

پخش-پراکنده

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

چوب خوردن-تنبیه شدن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

زنیکه-زنکه

آبِ کبود(آسمان)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
پینکی رفتن-چرت زدن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

جهیزیه-نگا. جهیز

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 

ذوق زده-بسیار خوش حال

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

دلداری دادن-تسلی دادن

چای کاری-کشت و زرع چای

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

چای نیک-قوری و کتری چای

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

داداشی-برادر در زبان کودکان

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

چوروک خوردن-چین برداشتن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

خِفت-نوعی گره

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

 

بنا بودن-قرار بودن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
زبان تر کردن-سخن گفتن

از ته دل-از سر صدق و صفا

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

زیر لبی-زیر زبانی

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

چول-بیابان

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

بی تفاوت-بی اعتنا

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

حُقه-زرنگ و ناقلا

به چشم-اطاعت می شود

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آتشی(تندخو، زودخشم)

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پوشک-کهنه ی بچه

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

ترید- تلیت

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

ترکه-آدم باریک و بلند

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

بید خورده-کهنه و فرسوده

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

 

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

پَس-ناجور-خراب

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

رجاله-اراذل و اوباش

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

حلال زاده-پاک و نجیب

 

باد گلو زدن-آروغ زدن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چال-گودی-حفره

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

احتیاطی-نجس-ناپاک

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

 

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
آتشی شدن(از کوره در رفتن)

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

چای کار-کشت کننده ی چای

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

تپه گذاشتن-بول کردن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

چیل-آدم بد بیار

زبر و زرنگ-چابک و فرز

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

 

برآورد-تخمین

باب شدن-معمول و رایج شدن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

دیر کردن-تاخیر کردن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

رودل-سنگینی معده
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

پایین دست-طرف پایین

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آفتاب به آفتاب(هر روز)

تک و توک-به ندرت-کمی

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

با اشتها-متمایل به غذا

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

درخت اگر-امید پوچ و واهی

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

حساب کردن-پرداختن خرج

دسته-ساعت دوازده

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

اهل آن کار (کار بد)

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

 

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

زمخت-درشت-ناهنجار

 

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

از ته دل-از سر صدق و صفا

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

تخت و تبار-خوب و رو به راه

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

خسارت دیدن-زیان دیدن

بیا بیا- برو برو

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
 

دک و دنده-بالا تنه

آشنا روشنا-دوست آشنا

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

پخش-پراکنده

افتادن بچه-سقط شدن جنین

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

ارباب حجت(اهل منطق)

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

زمخت-درشت-ناهنجار

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

 
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

دوبل-دو برابر

بالینی-کلینیکی

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

حُقه-زرنگ و ناقلا

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

بغداد خراب-شکم گرسنه

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

دوخت و دوز-خیاطی

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

زبان کوچکه-زبان کوچک

دو پا-انسان

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

آلکلی(معتاد به الکل)

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

در زدن-کوبیدن در خانه

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

 

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

این مقاله را هم بخوانید :
قیمت ورق آجدار

 

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

چاره-درمان

دو دستی-با هر دو دست

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

 

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

دزدی گرگی-دله دزدی
چرمی-از جنس چرم

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
خدا به دور-پناه بر خدا

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

حرف-سخن-گفتار-کلام

چشم و همچشمی-رقابت

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

خرج تراشی-هزینه درست کردن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

خیر مقدم-خوش آمد
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
 

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

خرج تراشی-هزینه درست کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
دق مرگ-دق کش

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

زبان پس قفا-نوعی گل است

اجباری(خدمت سربازی)
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

دلسرد کردن-ناامید کردن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

چشم کردن-چشم زدن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دلسردی-ناامیدی-یاس

چین خوردن-چروک شدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

بُراق-خشمگین-عصبانی

اجابت کردن معده-قضای حاجت

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

 

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

 

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

بد اخم-عبوس و ترشرو

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

خوش لباس-نگا. خوش پوش

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پر گو- پر چانه

جمع کردن-گرد آوردن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

آتشی شدن(از کوره در رفتن)
درشت-حرف زشت-دشنام

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 
خورده برده-ملاخظه و پروا
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

آمدن(آغاز به کاری کردن)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

پاره آجر-شکسته ی آجر

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

 
روده درازی-پرحرفی-وراجی
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

چروک-چین و شکن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

افتاده(فروتن، متواضع)

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

تعلیمی-عصای کوچک

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

پیاله فروش-میخانه چی

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

پُرتابل-قابل حمل

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خودفروش-فاحشه-خائن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

پارو-زن پیر

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

ادرار کوچک-شاش

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

جار-چلچراغ-شمعدان

زالو-آدم سمج

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

حرف بی ربط-سخن نامربوط

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

چیله-هیرم-خاشاک

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

خصوصی-مقابل عمومی

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

ته دار-پایه دار

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

 
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

 

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

جمع کردن-گرد آوردن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

جیک-صدا-آواز

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

پا پتی-پا برهنه

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
چار میخ-اذیت و آزار سخت

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

ارزانی(بخشیدن، دادن)

برآورد-تخمین

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن
وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

بی در رو-بن بست
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

باش !-نگاه کن-ببین

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

خوش قلق-رام-خوش خوی
 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

خپله-چاق و کوتاه قد

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

تک و توک-به ندرت-کمی

پر و پخش-پراکنده

پاتی کردن-باد دادن خرمن

پیش ِ پا-جلوی رو

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

رستم صولت-رستم در حمام

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

دایی قزی-دختر دایی

 

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

چوروک-چین و شکن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

ادا اصول-ادا اطوار

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

پول چایی-انعام-بخشش

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

 

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

جلز-نگا. جز

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

خایه دار-با جرات-شجاع

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چسی درکن-آدم پر مدعا

بلا به دور-بلاها دور باد

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

 

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چسی درکن-آدم پر مدعا

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

اختر شمردن-شب‌بیداری
 

بنا بودن-قرار بودن

خاله وارَس-آدم فضول

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن