اردیبهشت 8, 1403

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 194

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

تپه ماهور-زمین ناهموار

بر وفق-مطابق-موافق

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چین چین-پر از چین

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

روان کردن-از بر کردن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

دهنه سرخود-بی بند و بار

با متانت-با وقار

چنگک شدن-چنگ شدن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

ترک بیلمز-آدم نادان

جای پا-اثر-نشانه-رد

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

حکیم جواب کرده-یتیم

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

چیز دار-ثروتمند

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

فال بد زدن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

 
چله نشینی-خانه نشینی

چَکی-وزن نکرده-یک جا

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

بر ملا شدن-آشکار گشتن
خرده قرض-بدهی اندک

پا سوز-عاشق شیفته

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
دست نماز-وضو

خوش لباس-نگا. خوش پوش

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

ترک بیلمز-آدم نادان

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

زهره دان-کیسه ی صفرا

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

بد گل-زشت-بد ترکیب

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

 

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چرند اندر چرند-پرت و پلا

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

 

دور-بار-دفعه-نوبت

جَرّ-کشمکش دعوا

 

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

 

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

ز ِله-ستوه-عجز

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

دلقک-شخص مسخره

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

دال به دال-پشت سر هم
 

زیاده روی-افراط-اسراف

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تخت سینه-وسط سینه

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چنبره زدن-حلقه زدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
خرکچی-چارپادار

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

باد گلو زدن-آروغ زدن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

چل زن-زن کوتاه قد

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

جیک-صدا-آواز

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

از ته دل(از سر صدق و صفا)

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

دَدَر-بیرون-کوچه

 

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

بَرج-خرج های خارج از خانه

پینکی رفتن-چرت زدن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

پوز زدن-دهان زدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دو جین-دوازده تا

خودآموز-بدون آموزگار

 

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

درشت-حرف زشت-دشنام

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

دو دل-مردد-بی تصمیم

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

 

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

پَلِه-پول

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

بخار-توانایی-شایستگی

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

جِر-اوقات تلخی-لج

خرس-چاق و درشت-تنومند

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

پول چای دادن-انعام دادن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

ازرق-چشم زاغ

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

بیسار-فلان

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

خیک محمد-آدم چاق و فربه

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

حمامی-گرمابه دار

دست کم-حداقل

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

پشه کوره-پشه ی ریز

 

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

دنیا آمدن-زاده شدن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
آب دندان خوردن-حسرت خوردن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

چِخ کردن-راندن سگ

 
 

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

پاشنه بخواب-کفش راحتی

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

 

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خر آوردن-بدبخت شدن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

پت پتی-موتور سیکلت

 

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

تردستی-مهارت-شعبده بازی
چُل کلید-جام درویشان

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

انسان بودن-شریف و درست بودن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

دور از شما ب-لانسبت

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

خود را بستن-پول دار شدن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

پول خرد-پول سکه ای

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

درز را آب دادن-از راه به در شدن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

آب نخوردن-درنگ نکردن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

 

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

بچه ی-اهل ِ

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دلقک-شخص مسخره

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

 

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

بد گل-زشت-بد ترکیب

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

تخم نابسمل لا-حرام زاده

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

این مقاله را هم بخوانید :
فر توکار برقی چیست و چه فرقی با مایکروویو دارد؟

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دومندش-دوم از آن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
افتادن بچه-سقط شدن جنین

خپله-چاق و کوتاه قد

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

 

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

خر آوردن-بدبخت شدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

اهل دود(سیگاری)

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

آواز دادن(خواستن)

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

پول چای دادن-انعام دادن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

آبِ سیاه-نیمه کوری

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

 

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

پیش پیش-جلو جلو

پابوسی-زیارت

 
آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

حمله کردن-یورش بردن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چای نیک-قوری و کتری چای

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

خداپسندانه-مورد پسند خدا
خیک محمد-آدم چاق و فربه

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

آبِ خشک(آب بسته)

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)
 

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

چنار عباس علی-متلک بد

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

امن و امان-بدون بیم و هراس

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

آواز شدن-شهره شدن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

چلچل-خال خالی-ابلق

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

چیل-آدم بد بیار

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

حساب کشیدن-حساب خواستن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

خداپسندانه-مورد پسند خدا
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

چرکوندی-لکه دار کثیف

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

تُف به دهن-حیرت زده

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دایی اوغلی-پسر دایی

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

چنار عباس علی-متلک بد

احتیاطی-نجس-ناپاک

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

آب نخوردن-درنگ نکردن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

بی پایه-دروغ-پوچ

دومندش-دوم از آن

دان-دانه-چینه

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

جا ماندن-فراموش شدن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دزد زده-سرقت شده

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

ذِله کردن-ذله آوردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

چاره-درمان

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

زیر گرفتن-زیر کردن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

جَرّ-کشمکش دعوا

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

بزرگداشت-احترام-تکریم

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

آتش بی‌باد(ظلم، می)

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

چوب بندی-داربست

 
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

فرسوده و خراب شدن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

 

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
بد شیر-متقلب-بد جنس

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

زبان کوچکه-زبان کوچک
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

رخصت خواستن-اجازه خواستن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

چُس افاده-افاده ی بی جا
 

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

حشل-خطر

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

ترش ابرو-عبوس

پول چای دادن-انعام دادن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

آخرین تحویل-قیامت

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چینی بند-چینی بند زن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خاکروبه-زباله-آشغال

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

 

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

بامبول-حقه-کلک

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

در چاه افتادن-فریب خوردن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

چله ی تابستان-گرمای سخت

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

چراغ الله-نگا. چراغ

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

حرص خوردن-عصبانی شدن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

راه اندازی-راه انداختن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

جور به جور-نگا. جوراجور

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

دک و دهن-دک و پوز

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

از دست دادن-گم کردن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

خیک محمد-آدم چاق و فربه

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن