پایان نامه با واژگان کلیدی کیفیت زندگی، زندگی خوب، سازمان بهداشت جهانی، عزت نفس

از مقنی آرانی، 1385). اما طبق آماری که اداره آموزش و ژرورش فدرال آمریکا از دهه 1950 تا آغاز دهه 1980 ارایه داده، حدود 6/0 از کودکان استثنایی را دانشآموزان چند معلولیتی[کمتوانی] تشکیل داده اند (هالاهان و کافمن، بی تا؛ ترجمه: علیزاده و همکاران، 1388) و بعد طبق آماری که در سال 1978 منتشر شد کودکان ناشنوای چند معلولیت[کمتوانی] 9787 نفر بینا شده که از این تعداد 388 نفر فقط در 20 مدرسه و یا کلاس خاص چند معلولیتی[کمتوانی] سرویس داده میشدند (نصیری، 1373؛ به نقل از مقنی آرانی، 1385). طبق آماری که باز در سال 1985 منتشر شد،22/0 درصد از کل دانشآموزان مدرسه رو را دانشآموزان چند معلولیت تشکیل می دادند(هالاهان و کافمن، بی تا؛ ترجمه: علیزاده و همکاران، 1388). در ایران آمار دقیقی وجود ندارد ولی بد نیست بدانیم که از میان 154 نفر دانشآموز در مدرسه ای استثنایی 12 نفر از آن ها چند معلولیتی بودند؛ این تعداد 8/7 کل دانشآموزان استثنایی را تشکیل می دهند (مقنیآرانی، 1385). حسيني در پژوهشی با هدف بررسی توانبخشي معلولين و سالمندان در روستاهاي استان تهران به این نتیجه رسید که 13 درصـد کمتوانان [معلـولين] جسـمي- حسـي و 35 درصد حسي – حركتي و 21 درصد کمتوانان [معلـولين] ذهني و 5/28درصد چند معلوليتي و5/2 درصد نيز فاقد بعضي اندامها بودهاند(حسینی، 1389).
تاریخچه کیفیت زندگی:
کیفیت زندگی می تواند به عنوان مفهومی برای اینکه چه امری در زندگی انسان مهم، لازم و رضایت دهنده است، درک شود. مفهوم کیفیت زندگی به صدها سال پیش باز می گردد (اسچیپرز56، 2010). ابتداییترین منبع در مورد کیفیت زندگی به ارسطو57 بر می گردد که اصطلاح «ادمونیا»58 یا «زندگی خوب»59 را به کار برد. اگرچه، این اظهار نظر مدنظر علوم اجتماعی نیست، ولی به طور خاص در جامعه شناسی و روان شناسی، به عنوان یک مفهوم تعریف کننده تا اوایل قرن بیستم و شروع تحقیق و پژوهش در زمینه کمتوانی در دهه 1980 و 1990 پذیرفته شده است. از این دوره به بعد رشد گسترده ای در استفاده و کاربرد مفهوم کیفیت زندگی در زمینه ناتوانی های هوشی و اختلال های همراه آن صورت گرفته است(بروان و همکاران60، 1989؛ اسچالاک،1990؛ گود61،1994؛ فلس و پری، 1996؛ کامینز62،1996؛ به نقل از اسچیپرز، 2010).
تحقیق در فضای مجازی در زمینه کیفیت زندگی، یک دلیل برای میلیونها نشانه که اشاره به استفاده گسترده جهانی از مفهوم کیفیت زندگی است که بسیاری از آنها مبهم، گیج کننده و یا در نگاه اول متناقض به نظر می رسند. در زمینه ناتوانی های رشدی و هوشی، تلاشی گسترده برای تعریف و محکمه پسند شدن نظرات درباره کیفیت زندگی در حال انجام است (اسچیپرز، 2010). از نظر تاریخی کیفیت زندگی به عنوان مفهومی در فلسفه یونان مطرح شد. ارسطو اظهار کرد که شادی از فعالیتهای شرافتمندانه و با ارزش فرد ناشی می شود و انسان را به سمت زندگی خوب63 هدایت می کند.
واژه کیفیت زندگی بوسیله پیگو64 در سال 1920 در کتابی در مورد اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. وی در آن کتاب در مورد حمایت دولت از اقشار پایین و تأثیر آن بر روی زندگی آنان و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود. البته این مطلب تا بعد از جنگ جهانی مسکوت ماند. همچنین در آن سالها تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت که آن را خوب بودن جسمی، روانی و اجتماعی نامید، باعث بحث های زیادی درباره اندازهپذیری سلامت و اندزه گیری آن شد و نیز در اواسط دهه 1960، واژه کیفیت زندگی تحت عنوان « گزارش کار ریاست جمهوری در مورد اهداف ملی در آمریکا» مورد استفاده قرار گرفت. با مرور توجه به این واژه و مفهوم آن، و بررسی تلاشهای انجام شده توسط محققان در می یابیمکه بررسیهای به عمل آمده در تحقیقات پزشکی در پایگاه اطلاعاتی مدلاین65 نشان می دهد که مقالات موجود تحت عنوان کیفیت زندگی و کیفیت زندگی مربوط به سلامت بین سالهای 1985 تا 1994 از 21 درصد کل مقالات به 76 درصد افزایش یافته است (مارلو66،1996؛ به نقل از خسروی زاد، 1389). همین طور پس از ارائه هرم نیاز های توسط مازلو67 ( 1954) که سلسله مراتبی از نیازها را ارائه کرده، توجه از نیازهای صرفاً مادی و اقتصادی به نیازهای شناختی که در این هرم در سطوح بالاتر توجه قرار داشت معطوف شد. در این موقع روانشناسان معتقد شدند که احساس رضایت و برداشت شخص از رفاه مادی عامل اصلی برای رسیدن به یک کیفیت زندگی خوب است. در حال حاضر مفهوم کیفیت زندگی توجه به معنویات و احساسات فردی و تمامی سطوح نیازها از نیازهای فیزیولوژیک تا نیاز به عزت نفس و خود شکوفایی را در بر می گیرد ( نیس68، 1999؛ به نقل از خسروی زاد، 1389).
تعریف کیفیت زندگی
واژه کیفیت از لغت لاتین Quality به مفهوم چگونگی استخراج شده است. کیفیت زندگی از نظر لغوی به معنای چگونگی زندگی است و برای هر شخص منحصر به فرد بوده و با دیگران متفاوت است (پناهی، 1385؛ به نقل از خزدوز، 1391). بیشتر نظریهپردازان اعتقاد دارند که اصطلاح کیفیت را می توان در قالب نمره و سیستم نمرهگذاری مورد سنجش قرار داد. نمره متغیری است که از بالا تا پایین یا خوب تا بد در نوسان است. اما در مورد کلمه زندگی توافق کمتری بر سر تعریف و سنجش آن در این مفهوم وجود دارد. عده ای از محققان آن را مفهومی بدیهی و روشن می دانند و عده ای دیگر این واژه را پیچیده تر از آن می دانند که بتوان آن را در یک یا چند جمله توصیف کرد. این واژه اصطلاحی است که در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی بهکار می رود، اگر چه بیشترین کاربرد
آن در مطالعات پزشکی است(خسروی زاد، 1389). به عنوان مثال، تعدادی از گرایش های مسلط و رویکردهای نظری تعریف زندگی را با شرایط محیط زیستی و اجتماعی مرتبط می دانند و بر شاخصهای عینی سازنده زندگی تاکید می کنند.
تعاریف کلی کیفیت زندگی
کیفیت زندگی یک مفهوم تلفیقی است، که شمار زیادی از رویکردهای پیشین و مفاهیمی مانند هنجارسازی، جامع بودن، قوی بودن را با هم به کار می گیرد، و رشد و توسعه کیفیت زندگی به اصلاحاتی در آن رویکرد ها منتج می شود. برای مثال، بهکارگیری انتخاب شخصی در یک چشم انداز رشدی ممکن است منجر به محدودیتهایی در رابطه با برخی اشخاص اطراف که تمایل دارند با آنها باشند یا با آنها راحت هستند، شود. بنابراین تشخیص تغییر فردی و خانوادگی حائز اهمیت است(اسچیپرز، 2010). مطالعه کیفیت زندگی در دهه 1960 آغاز شد(مک کال69، 1975). با وجود اینکه از آن زمان تاکنون تحقیقات بسیار گستردهای در این زمینه انجام گرفته، اما هنوز در مورد تعریف دقیق کیفیت زندگی توافق وجود ندارد (رافائل70، 1996، اسکوینگتن71، 2002؛ به نقل از لی72، 2006). تحقیقات گذشته عمدتاً در تعاریف خود دچار دوگانگی در مورد عینی یا ذهنی بودن شده اند. رویکرد عینی (لی، 1974؛ موریس، 1979، ویلیامز، 1979، 985، به نقل از لی، 2006) کیفیت زندگی را به عنوان مواردی آشکار و مرتبط با استانداردهای زندگی می داند. این موارد میتواند سلامت جسمی، شرایط شخصی (از جمله ثروت و شرایط زندگی)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی و یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی باشد. در مقابل، رویکرد ذهنی (کمپبل73، 1980؛ هدی و ورینگ74، 1988؛ اسکالاک75، 1990، 1994، 1996؛ نوردنفلت76، 1993، به نقل از لی، 2006) کیفیت زندگی را مترادف شادی یا رضایت فرد در نظر می گیرد. این منظر بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تاکید می کردکه در نوسان بین دو رویکرد عینی و ذهنی، یک دیدگاه کل نگر (فلس و بری77، 1995،1996؛ رنوبک و براون78، 1996) به وجود آمد. این دیدگاه کیفیت زندگی را یک پدیده چند بعدی می بیند.
از نظر دانان جایا79 (2004؛ به نقل از خسروی زاد، 1389) کیفیت زندگی مجموعهای چند بعدی از رفاه اقتصادی، شرایط محیطی و وضعیت سلامتی است که بهوسیله شخص یا گروهی از افراد درک می شود، به زعم وی سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را به عنوان درک فرد از موقعیت خود در زندگی و در متن فرهنگ و سیستم ارزشی جامعه می داند که با اهداف، انتظارات و استانداردهای وی ارتباط دارد. در همین راستا سالیوان80(1992؛ به نقل از خسروی زاد، 1389) نیز ابعاد کیفیت زندگی را این گونه بیان می کند:
1-شکایات و ناخوشی های جسمی، احساس خوب بودن.
2-فشار روانی
3-وضعیت عملکردی
4-عملکرد نفش
5-سلامتی
مرکز ارتقاء سلامت دانشگاه تورنتو(2000؛ به نقل از خسروی زاد، 1389) کیفیت زندگی را امکانات، فرصت ها و محدودیتهایی که هر فرد در زندگی خود دارد و نشان دهندة تعامل انسانی و محیطی است، تعریف می نماید.
آن دسته از پژوهشگرانی که جنبههای ذهنی کیفیت زندگی را مورد توجه قرار داده اند، اغلب معنای احساس سعادت و خوشبختی یا بهزیستی را از این مفهوم استفاده کردند. شاخصهایی که برای بررسی کیفیت زندگی از طریق سنجش میزان احساس سعادت در فرد مطرح شده اند عبارتند از: رضایت از زندگی، شادکامی یا عدم شادکامی در زندگی (دانیر و سو81، 2000)، معنایی از ارزشمند بودن یا بی ارزش بودن زندگی (دانیر و سو، 2000)، احساس رضایتی که به واسطه رهایی از فقر و گرسنگی به وجود می آید، فرصت رشد شخصی، خودتوانگری و عزت نفس. بر این اساس می توان گفت، مفهوم کیفیت زندگی در بر گیرندهی تواناییهای بالقوهی شخص (وضعیت عملکردی)، دسترسی به منابع و فرصتها جهت استفاده از تواناییها برای پیگیری و انجام علاقمندیها و به طور کلی احساس رفاه می باشد (بخشی، 1387؛ به نقل از خزدوز، 1391). به عبارت دیگر کیفیت زندگی یک مفهوم ذهنی است، زیرا به احساسات و انتظارات، اعتقادات و بیماری های فردی بستگی دارد و حاصل ارزیابی خود فرد از سلامت یا خوب بودنش می باشد(صالحی و رستمی، 1387؛ به نقل از خزدوز، 1391). همچنین مفهوم کیفیت زندگی پویاست، چون درک فرد از محیط و خویشتن در گذر زمان و با تغییر موقعیت تغییر می کند. همچنبن چند بعدی است، زیرا حاصل جمع رضایت فرد از جنبه های مختلف زندگی خود (عاطفی، روانی، فیزیکی و اجتماعی) است (اکبری زردچانه، 1386؛ به نقل از خزدوز، 1391). همانطور که ملاحظه می شود، تعاریف کیفیت زندگی متنوع هستند. تعاریف مختلف در تاکید بر جنبه های فردی- اجتماعی و یا نظری – عملی با هم تفاوت دارند (فلس، بری، 1995). لی(1976؛ به نقل از فلس و پری، 1995) معتقد است که به تعداد مردم، تعریف برای کیفیت زندگی وجود دارد، چراکه آنچه در نظر هر فرد مهم است از دیگران متمایز است.
تعاریف اختصاصی کیفیت زندگی
تستا و سیمنسون82 ( 1996؛ به نقل از خسروی زاد، 1389)، کیفیت زندگی را نگرش به جنبههای جسمی، روانی، و اجتماعی از سلامت به عنوان ابعاد مجزا از یکدیگر که تحت تاثیر انتظارات، اعتقادات ، تجربیات و تصورات فرد هستند عنوان می نماید.
همچنین گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1996؛ به نقل از خسروی زاد، 1389) آن پندارهای فرد از وضعیت زندگیاش و با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زیست می کند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردهای و اولویت های مورد نظر فرد می داند.
بیکر و ایستگلیتا83 (1982 ؛ به نقل از خزدوز، 1391) نیز با توجه به عدم توافق در یک تعریف پایا
و منسجم تعداد تعاریف کیفیت زندگی را به تعداد افراد مورد مطالعه می داند. از جمله تعاریف کیفیت زندگی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
شولترز و وینستد فرای84 (2001؛ به نقل از خزدوز، 1391) معتقدند که کیفیت زندگی یک درک کاملاً ذهنی و شخصی مبتنی بر شادکامی یا رضایت فرد از عوامل موثر بر رفاه، عمکلرد جسمی، عاطفی و اجتماعی است که هدف آن ارتقاء یا حفظ توانایی فرد برای بهترین وضعیت ممکن، علیرغم وجود بیماری می باشد.
میلر85 (2000؛ به نقل از رنجبر، 1385) کیفیت زندگی را به معنای احساس رضایت از موفقیتها و روابط، تعلق خاطر، داشتن انرژی و لذت بردن از خوشی های زندگی، احساس ارزشمند بودن و استقلال و انطباق مؤثر داشتن، امید، احساس رفاه و ایفای نقش هایی است که برای
