شیخ ما میفرماید که من به این نور رسیدم و این نور را دیدم. نوری بود نامحدود و نامتناهی. فوق و تحت و یمین و یسار نداشت و پس و پیش نداشت. خواب و خورد و دخل و خرج نداشت از من… و نمیتوانستم کرد که نبینم. با عزیزی این حکایت کردم. فرمود که برو از خرمن کاهکشی، مشت کاهی بردار بیاجازت خداوند. برفتم و برداشتم آن نور را ندیدم. و عزیزی دیگر فرمود که من به این نور رسیدم و این نور را دیدم و چون این نور را دیدم، خود را ندیدم. همه نور بود.
ای درویش!
سالک چون به این نور برسد، آن را علامتها باشد. اول آن است که نفس هرگز خود را نبیند که تا خود را میبیند، کثرت باقی است، و تا کثرت میبیند مشرک است. و چون سالک نماند، شرک و حلول و اتحاد و وصال و فراق هم نماند. از جهت آنکه حلول و اتحاد و فراق و وصال، میان دو چیز باشد.
و چون سالک به این نور سوخته شد، هیچ از اینها نماند، خدای ماند و بس «تعالی و تقدس». فنا در توحید در این مقام است.
«شرق»، «یشرق» نیز به معنی طلوع کردن است. روشنایی و نور، شرقت الشمس شروقاً ای طلعت؛ اشرقت ای اضاءت[۳۳۵].
«صبح»: در لغت بامداد[۳۳۶]، فجر، آغاز چیزی را گویند. «وحدت» یا «نور وحدت» را نیز صبح گفتهاند[۳۳۷] و در اشعار زیر به همان معنای «بامداد» و «آغاز» است:
صبح دولت میدمد کو جام همچون آفتاب فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب(حافظ)
در صبح دم بردی صبوح از نسیم می مستانه خفته را همه بیدار کردهاند
چندین هزار عاشق شیدا ز یک نظر نظارگی خویش پدیدار کردهاند(عراقی)
صبح وصالم بماند در پس کوه فراق روز امیدم چو شب تیره و ظلمانی است
وصل چو تو پادشه، کی به گدایی رسد جستن وصلت مرا مایه نادانی است(عراقی)
صبح رخت تا از جیب حسن بر آمد تا به ابد پای شب ز قیر بر آورد
عقل مگر سر کشید از سر زلفت سر بفسونهای دلپذیر بر آورد(عطار)
تافت نور صبح ما از نور تو در صبوح ما، می منصور تو
صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم(مولوی)
«ازل» به معنای قِدَم در مقابل حدوث است[۳۳۸]، همیشه و همیشگی در طرف گذشته ازلیت، بیآغاز در مقابل ابدیت که بیانجام است. ازلیت صفتی از صفات خدای متعال است و در اصطلاح «ازل» عبارتست از احدیت در مجالی اسماء بر وجهی که مسبوق بر ماده و مدت نباشد[۳۳۹]. و «ازل آزال» عبارت از امتداد ظهور معناست با صور اسماء و صفات به اعتبار سقوط اضافات؛ لاهیجی در شرح گلشن راز آورده است.[۳۴۰]
ازل دیگر است و ازل آزال دیگر. ازل آزال عبارت از بقاء وجود است مطلقاً و آن مسبوق به عدم نیست و افتتاح آن از عدم نی. ازل عبارت است از اولیتی که افتتاح آن از عدم اضافی باشد. پس هر فردی را از افراد موجودات ازلیتی و ابدیتی باشد که ازلیت او به اعتبار عین ثابت اوست که در علم حق است و ابدیت او به اعتبار وجود عینی که وجود خارجی مواد است. یعنی در حضرت الهیه، ازل و ابد که عبارت از اولیت و آخریت اشیاء موجودند، با همند و در علم او مساویند، و ازل و ابد در آن حضرت متحدند، و در حضور و ظهور میان ازل و ابد هیچ تفاوت نیست و تمام وقایع و حوادث در آن حضرت بدفعۀ واحدۀ حاضرند. چنانکه ایجاد آدم که در ابتداء عالم بوده و نزول عیسی که در آخرالزمان است با هم باشند.
ازل عین ابد افتاده با هم | نزول عیسی و ایجاد آدم |
نسفی گوید[۳۴۱]:
در عالم جبروت، شهد و حنظل یک طعام دارند، تریاق و زهر در یک ظرف پرورش مییابند، گرگ و گوسفند بهم میباشند. روز و شب، نور و ظلمت، یکرنگ دارند. ازل و ابد، دی و فردا هم خانهاند.
مراد از ازل در اینجا، ازلیت ذاتیه است که مخصوص به ذات مبدأ اعلی است. و مراد از صبح ازل در اینجا به اعتباری مرتبه عقل کلّی و روح اعظم است که به تعبیری در نسبت با «فیکون» در آیه شریفه، صادر اوّل است و به اعتباری فیض اطلاقی امری است و به بیان و اعتباری دیگر رحمت واسعه و مشیت ثانیه است.[۳۴۲]
منظور از «صبح ازل»، انوار ازلی حقّ تعالی و تجلی آسمانی و فیض الله اقدس است که اولین طلوع فیض حضرت حق است، مانند صبح که اولین مرتیه طلوع شمس است.
صبح لایح چیست آن صبح ازل | حضرت ذات احد، عزّوجلّ | |
چیست آن نور احد، صبح ازل |