بر همین اساس است که اولیاء الاهی همواره سخن از «لکل جلالِ جمال» گفتهاند و در هر قهری لطف معشوق را به نظاره نشسته اند و در هر منعی عطای او را دیدهاند.
از آنجا که ما در تفسیر حدیث شریف هر فقره از حدیث را ناظر به بیان مرتبه و مرحلهای خاص از مقامات اهل یقین از بدایات تا نهایات میدانیم، این فقره از حدیث شریف را ناظر به منتهای مقام اهل بدایات و سفر از «من الخلق الی الحق» و مقام نخست از مقامات و درجات اهل نهایات میدانیم.[۲۷۱] بر این اساس معنای این فقره از حدیث میتواند چنین باشد:
مرحلهای از باور یافتن به شهود حقیقه الحقایق این است که سبحات جلال و پردههای انوار جلالی حضرت حق از روی قلب عارف سالک و عاشق کنار زده شود و عاشق از حجاب انیت رهایی یابد، پرده اغیار و خودبینی و خودنمایی که مانع چشم حقیقتبین است را برطرف نماید تا حقیقت خود عیان و آشکار گردد و چهره شاهد مقصود را به دیده دل بیحجاب ظلمانی و حتی حجب نورانی مشاهده کند بدون هر نوع اشاره که شائبه هرگونه مادیت داشته باشد. منظور از «من غیر اشاره» در کلام حضرت امیر کلام علیه السلام احیاناً این است که:
چون آن ذات بینشان بسیط و نامتناهی منزه از جسم و جسمانیات است پس اشاره حسی که خاص اجسام است نسبت به او مجال ندارد و چون «او» تبارک و تعالی را ماهیت نیست بلکه هستی صرف و صرف هستی است لذا اشاره عقلی که خاص معانی و ماهیات کلیه است نیز در حق او ممتنع است و در نهایت این که چون تعین و تشخصّ «او» عین ذاتش است پس هیچ تمیز و تعین برایش متصور نیست و نمیتوان هیچگونه اشاره حتی اشاره روحی و معنوی چه در مقام روح، سر، خفی یا اخفی به آن ذات نمود چرا که « إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطٌ»[۲۷۲] و حضرت باقر علیه السلام در کلامی دیگر فرمود: «کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم»[۲۷۳].
پس حاصل معنای این فقره این است که حقیقت توحید سالک عارف در این مقام که مقام عالم امر و فعل مطلق حضرت حق است انکشاف انوار جلال است بدون هیچ اشارهای از اشارات مذکور چرا که اصولاً مقام، مقام قابل اشاره نیست چون عبد سالک در این مقام در فعل مطلق حضرت حق جل و علا فانی است و مقام اطلاق اشاره بردار نیست و عارف در این مقام در فعل حق تعالی فانی است و جمیع افعال جز فعل حضرت حق از نظر او ساقط است و لذاست که مرتبه را مرتبه نخست از مراتب حقایق و نهایات دانستهاند.[۲۷۴]
علامه مصطفوی این فقره از حدیث را ناظر به مرتبه وجود منبسط و نفس الرحمان که اضافه اشراقیه و عین ربط به حضرت احدیت است می داند.[۲۷۵]«زدنی بیانا»
یکی از قرائن و شواهد بر دیدگاه کسانی که هر یک از فقرات حدیث شریف را بر مرحله و مقامی خاص حمل کردهاند، کلام کمیل است که پس از هر کلامی از کلمات حضرت علیه السلام درخواست بیان و توضیح عوض می کند «زدنی بیاناً» یا زدنی فیه بیاناً.
الا ای طوطی گویای اسرار | مبادا خالیت شکر ز منقار | |
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید | که خوش نقشی نمودی از خط یار | |
سخن سربسته گفتی با حریفان | خدا را زین معما پرده بردار | |
به روی ما زن از ساغر گلابی | که خواب آلودهایم ای بخت بیدار[۲۷۶] |
با این توضیح که: واژه شناسان واژه «البیان» بیان، بان، یبین را چیزی میدانند که چیز دیگری به وسیله آن ظاهر و نمایان گردد: البیان ما تبین به من الدلاله و غیرها. بان الشیء بیاناً ای اتضحّ فهو بین[۲۷۷].
آنان با این توضیح نتیجه گرفتهاند که «بیان» اخص از مطلق علم و ادراک است و عمدتاً به ویژه در زبان فارسی در جایی استعمال میشود که شیء در مرتبه مکاشفه و مشاهده باشد چنان که از ترجمه آن در زبان فارسی چنین مستفاد است. این که بیان را به اتضّاح تفسیر کردهاند نه به وضوح؛ به تبیین تعبیر کردهاند نه به ظهور ناظر، به همین نکته است[۲۷۸].
و لذا عرفا در تقسیم یقین گفتهاند: علم الیقین ما حصل بالبرهان؛ و عین الیقین ما هو فی حکم البیان و حق الیقین ما هو عیان.
علم یقین، علمی است که به وسیله برهان و استدلال حاصل میشود. عین یقین، چیزی است که در حکم بیان است و حق یقین در حکم عیان یا عیان است.
و با توجه به آنچه در مراتب سلوکی جناب کمیل گفته شده است و جلالت قدر و منزلت او گواه است که کمیل از اصحاب اسرار حضرت علی علیه السلام بوده، اقل مراتبش این بوده است که او مکاشفات قلبیه و علوم ارثیه که خاص ارباب مسالک حقیقت و معرفت و مخصوصِ قلوب و اصحاب مجاهدات نفسانیه و ریاضت علمیه و علمیه است، برخوردار بوده است و لذا مقصود او از اصل سؤال، سؤال از حقیقت توحید و از طلب زیادتی انکشاف و ظهور مراتب آن حقیقت آنهم براساس روش و اسلوب عرفانی و بیان و شهود یقینی بوده است تا از این رهگذر و به ویژه التفافات خاص و بیانات روشنگرانه آن صدرنشین بارگاه ولایت و خلافت ربانی به جذبه و کشف و شهودی برسد. و بعید است که جناب کمیل با عنایت به آیات و روایات فراوانی که سخن از درجات اهل ایمان و اهل الله گفتهاند متوجه این امر نبوده باشد و لذا کمیل هر بار که زیادتی را درخواست و عرض میکند زدنی بیاناً مقصودش این است که به جذبه ال
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
تفات غیبی تو مرتبهای از مراتب حقیقت بر من عیان شد، مرتبه دیگری را منکشف گردان.
حاصل آنکه: